امشب بار دیگر دفترچه خاطراتم را ورق زدم...

شب بار دیگر سکوتش را بر خانه دلم حاکم کرد...

کنار پنجره نشته ام و می نگرم به روزهای با هم بودن...

شاید آسمان خاطرات با هم بودن را به یادت آورد...

پس کی خبرش را به تو می رساند؟ 
شاید هیچ وقت...
و می شکند دل من...


Tags: امشب , بار دیگر , دفترچه , خاطراتم, را, ورق, زدم, , , شب, بار دیگر , سکوتش را, بر خانه دلم , حاکم کرد, , , کنار پنجره, نشته ام و می نگرم, به روزهای با هم بودن, , , شاید آسمان, خاطرات با هم بودن, را به یادت آورد, , , پس , کی خبرش را به تو می رساند, ؟, شاید هیچ وقت, , , و می شکند دل من, , , ,

من بازمانده ی غذا را نمیخورم
چه برسد به بازمانده ی احساس
پس برو...!


Tags: من, بازمانده ی غذا, را, نمیخورم, چه برسد, به , بازمانده ی احساس , پس برو, , , , !,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد